محل تبلیغات شما
نام کتاب: 
نویسنده: 
نشر: 

ص 23 : مرگ که مسأله ای نیست، آن هم از نظر یکطبیب که همیشه با آن سرو کار دارد؛ دستمزد طبیب را هرگز نباید فراموش کرد. تمام اهمیتمسأله در این است. آخر همه کس که نمی‌تواند مرده ها را نگاه کند و بگوید: متأسفم،متأسفم، هر دو آنها مرده‌اند.

ص 42 : از آن بُت شکن‌هایی نباش که یک بُتمیشکنند و صد بُت می‌تراشند.

ص 59 : حدیث کرد ما را علی بن موسی بن متوکل،گفت که حدیث کرد ما را احمد‌بن ادریس جمهور، گفت که حدیث کرد ما را پدرم از محمد‌بنسین‌بن ابی الخطاب از پدرش و از پدرانش . که شبی هرمز هیربد، در خفا به خانهسلمان عرب که از پارسیان تازه مسلمان بود فرود آمد. پس گفت: ای سلمان! مرا بر گویکه کیش قدیم چه کم داشت که دین تازه پذیرفتی؟» سلمان، وی را پاسخ داد که هیچ، الاجهنمی سخت سوزان، زیرا بی‌هراس از چنان آتش خوفناکی هرگز هیچ بنده بندگی نکند. وخدای عزوجل دانست که ثبات نخواهد یافت مگر به تهدید جاوید جهنمی هراس انگیز. وآدمی را به خویش رها کردن و به نیک گفتاری و نیک کرداری خواندن و مکافاتی عظیم بردوش گناهکاران و گمراهان نهادن کاری سخت عبث، که اگر زمام آدمی بدو سپردی گامیننهادی مگر به خطا، گفت: دانستم. قیاس الادیان و المذاهب»

پس تو تنها برای گریز از جهنم، دست یتیمی راخواهی گرفت و پیر مرد کوری را از این کناره‌ی خیابان به آن کناره خواهی برد؟ آیاباور داری که انسانیت، تنها از یک هراس سرچشمه می‌گیرد و همه‌ی اینها بخاطر فراراز یک آتش است؟

ص 64 : مسافر با تنگ حوصلگی پرسید: مرز جهنمکجاست؟

ـ گورستان

ص 68 : ـ مگر تو پیش از آنکه تابوت ساز بشویچکار می‌کردی؟

تابوت ساز جواب داد: فیلسوف بودم.

ص 71 : اخلاقی که بر تهدید استوار باشد پوزخندبر اخلاق است. سراسر تزویر!

ص 9 : گاهی فکر می‌کنی که مردم را باید»شکنجه داد. گاهی شکنجه را به صورت یک راه ل عادلانه می‌پذیری. از تو عزیزی رایده‌اند. ده نفر را هم گرفته‌اند که می‌گوین بدون شک یکی از ده نفر است. دربازجویی همه انکار می‌کنند. آنوقت تو فکر می‌کنی اگر آنها را زیر شکنجه‌ی چینی بگذارند،ناخن‌هایشان را یکی یکی بکشند، با آتش سیگار بدنشان را بسوزانند، تا اقرار کنند،کار بسیار عادلانه ای انجام گرفته است؛ اما یادت نرود که فقط یکی از این ده نفر راباید مجازات کرد نه همه‌ی آنها را. و همینجاست که تو دیگر عادل نیستی. و من تو راپشت در بسته کلاسم می‌آورم و آهسته در گوشت می‌گویم: هیچ کدام از این ده نفر نبودند. می‌فهمی؟ هیچ ـ کدام!

ص 190 : آقای مدیر صورت سرخ شده‌اش را گردشی دادبه جانب من و گفت: آقای ابراهیمی! کلاس شما دارد». جواب دادم: آقایمدیر! همه جا دارد. ، فرزند احتیاج است. اگر کلاس من دارد، مدرسه شما و فقیر دارد ـ آقای مدیر ـ و چیزی شرم‌آورتر از فقر نیست. برای پوشاندن دستهایفقر، دستکش‌ها گم می‌شود و برای پوشاندن گردن فقر، شال گردن. مدرسه‌ی شماشاگردهای گرسنه دارد. کسانی سر کلاس من درس می‌خوانند که در بیست و چهار ساعت یکوعده غذای بسیار بد می‌خورند؛ من این را به دقت می‌دانم».

&&&&&


در جایی خواندم که... (14)

6 در زندگی فهمیده ام که

(هدیه شماره هفتاد و پنج) از قران

ص ,یک ,تو , ,ـ ,نفر ,ده نفر ,حدیث کرد ,از این ,را به ,ما را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

lorypfesan هواداران مهدی دس besttabriwobb . شهر شهروندی - شهروند شهری عدالت اجتماعی حضرت علی (ع) masiherasti amtogasen مطالب اینترنتی آموزشی